گلدان شمعدانی

رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط

گلدان شمعدانی

رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط

گلدان شمعدانی

ابری نیست
بادی نیست
می نشینم لب حوض
گردش ماهی ها
روشنی ،من ،گل، آب
پاکی خوشه زیست
مادرم ریحان می چیند
نان و ریحان و پنیر
آسمانی بی ابر اطلسی هایی تر
رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط
نور در کاسه مس چه نوازش ها
می ریزد
نردبان از سر دیوار بلند ،صبح را روی
زمین می آرد
پشت لبخندی پنهان هرچیز
می روم بالا تا اوج، من پر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه از پل از رود از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست
.
.
.
.
.
.
"بنـــارش" در اصطلاح معماری به معنای "میــــــزان کردن"این واژه را بنـــــــــار هم گویند.شاید که این درگاه مجازی،مجالی برای میــــزان کردن خـــود باشـــد .



یک شب آتش در نیستانی فتاد

سوخت چون اشکی که در جانی فتاد

شعله تا سرگرم کار خویش شد

هر نیی شمع مزار خویش شد

نی به آتش گفت کاین آشوب چیست

مر تورا زین سوختن مقصود چیست

گفت آتش بی سبب نفروختم

دعوی بی معنی ات را سوختم

زان که میگفتی نی ام با صد نمود

همچنان در بند خود بودی که بود...



جره بازی بدم رفتم به نخجیر

سبک دستی بزد بر بال مو تیر

برو غافل مچر در کوهساران

هر آن غافل چره غافل خوره تیر


http://s4.picofile.com/file/7796856983/goldane_sh_a_mdani.jpg